کتاب من پیش از تو

خلاصه کتاب من پیش از تو

خلاصه کتاب من پیش از تو

لوئیزا کلارک، شخصیت اصلی داستان، دختریست 26 ساله که برای مدت ها در کافه ای کار می کرد. با بسته شدن شدن کافه، او به دنبال کار می گردد اما کار مناسب با خودش را پیدا نمی کند تا زمانی که اداره کار به او کاری شبیه به پرستاری از یک فرد معلول به نام ویل ترینر را پیشنهاد می کند. ویل ترینر جوانیست خوش سیما که در یک تصادف معلول می شود. او از گردن به پایین فلج است و نمی تواند دست و پاهایش را تکان دهد. او برای شست و شو و غذا خوردن به کمک دیگران نیاز دارد.

این مقاله را هم توصیه میکنیم بخوانید : خلاصه کتاب پس از تو

کلارک برای کار نزد خانواده ترینر می رود.  او متوجه می شود که یک پرستار به نام ناتان  نیز آن جا کار می کند. خانواده ترینر به کلارک گفتند که مراقب ویل باشد و به اندازه کافی حواسش به او باشد چرا که شخصی که قبلا به جای او کار می کرده به اندازه کافی به ویل توجه نداشته و این باعث شده است که ویل آسیب ببیند. اولین دیدار کلارک و ویل ترینر خوب پیش نمی رود. ویل نسبت به کلارک بی توجه و گاها بدجنس است و تلاش های کلارک برای نزدیک شدن به او جواب نمی دهد.

بعد از دو هفته که کلارک در خانه ویل به انجام کارهای خانه مشغول بود و سعی می کرد مزاحم ویل نشود، آلیسیا نامزد قبلی ویل و دوست قدیمی ویل، روبرت برای ملاقات آمدند. آن ها به ویل گفتند که قرار است با هم ازدواج کنند. این اتفاق باعث شد که ویل عصبانی شود و قاب عکس های قدیمیشان را بشکند. همینطور برای اولین بار با کلارک صحبت کرد و خواست که عکس ها را از جلوی چشمش جمع کند. لوئیزا هم از فرصت استفاده کرد و به ویل گفت که او به این شغل نیازمند است و خوشحال می شود اگر ویل اجازه دهد او با آرامش کارش را انجام دهد و روزگارش را سیاه نکند.

زمانی که کلارک و ناتان ویل را به بیمارستان برده بودند، کلارک متوجه زخم های بزرگی روی مچ دست ویل شد که نشان از اقدام ناموفق ویل به خودکشی در گذشته بود.  یک روز که برف سنگینی بارید کلارک مجبور شد شب پیش ویل بماند چون نه میتوانست ویل مریض که تب داشت را در نبود ناتان تنها بگذارد و نه خود اتوبوسی برای برگشت به خانه پیدا می کرد. آن شب ویل از گذشته فوق العاده اش و کارها و خوش گذرانی هایی که در زندگی اش کرده بود برای کلارک گفت و کلارک در عوض از جوراب شلواری طرح زنبور مورد علاقه اش در کودکی به ویل گفت. او گفت که خیلی حیف است که نمی تواند سایز بزرگسال آن را پیدا کند.

پس از گذشت روزها ویل و کلارک با هم صمیمی تر شدند. در یکی از این روز ها خواهر ویل به خانه آن ها آمد و با ویل دعوا کرد. لوئیزا نمی دانست که موضوع بحث و جدل آن ها چیست ولی بعد تر متوجه شد که ویل می خواهد در یک موسسه که به افرادی که می خواهند خودکشی کنند کمک می کند، به زندگی خود پایان بدهد. هضم این موضوع برای کلارک سخت بود پس تصمیم گرفت که از شغلش استعفا دهد و بخشی از روند خودکشی ویل نباشد اما خواهرش او را متقاعد کردس که به کارش ادامه دهد و سعی کند ویل را از این کار منصرف کند.

0 تا 100 خلاصه کتاب جای خالی سلوچ به همراه نقد و معنی شخصیت های کتاب

کلارک به خانواده ترینر می گوید که کارش را ادامه می دهد در صورتی که آن ها کمکش کنند تا به زندگی ویل کمی “ماجراجویی” بازگرداند. کلارک تصمیم گرفت که در قدم اول ویل را به کمک ناتان به مسابقه اسب سواری ببرد ولی هیچ چیز خوب پیش نرفت. آن ها جای اشتباهی پارک کردند. ویلچر ویل در گل ها گیر کرد و اتفاقات دیگری افتاد که ویل را بسیار عصبی کرد و به کلارک گفت که از اسب سواری متنفر است و کلارک هم مثل بقیه بجای اینکه نظر او را بپرسد برایش تصمیم می گیرد.

کلارک راز بزرگش را برای ویل آشکار کرد. او به ویل گفت که در هزارتوی کاخ آن نزدیکی مورد سواستفاده قرار گرفته است. یک روز ویل و کلارک با هم به کنسرت موسیقی مورد علاقه ویل رفتند. ویل پس از مدت ها حس کرد مردیست که با یک خانم با پیراهن قرمز سر قرار رفته است.

من پیش از تو 768x562 1 - کتاب من پیش از تو

لوئیزا ویل را به جشن تولدش دعوت کرد  و ویل به او جوراب شلواری طرح زنبوری مورد علاقه اش به همراه یک کارت 500 یورویی هدیه داد. ویل به عروسی آلیسیا و روپرت دعوت شد. او به همراه کلارک به جشن عروسی آلیسیا و روبرت رفتند. ویل به کلارک گفت که بعضی وقت ها تنها دلیلیست که ویل میخواهد بخاطرش از خواب بیدار شود. لوئیزا هم از فرصت استفاده کرد و گفت که دوست دارد با ویل به یک سفر برود. ویل هم قبول کرد.

لوئیزا کلارک برنامه یک سفر خوب را برای ویل چید. پدر ویل به نیت لوئیزا شک داشت. او فکر می کرد که لوئیزا سعی دارد با استفاده از ویل به یک سفر رایگان برود با این حال او می دانست که لوئیزا تنها امید آن ها برای منصرف کردن ویل است.

مدتی بعد، وقتی که لوئیزا برای جمع کردن وسایل سفر به خانه رفته بود متوجه شد که ویل بخاطر ذات الریه در بیمارستان بستری است. در این هنگام ناتان به کلارک گفت که در سفر همراهیش می کند ولی باور دارد که ویل تصمیم درستی گرفته است. چون حال ویل قرار نیست هیچ وقت بهتر شود.

آن ها به سفر رفتند. جزیره ای که آن ها به آن سفر کردند جای مناسبی برای کسانی که از ویلچر استفاده می کردند بود. در آن سفر لوئیزا به ویل گفت که آن ها می توانند زوج خوبی باشند ولی ویل اعتقاد داشت که نمی تواند در آن رابطه ” خودش “باشد. در نهایت لوئیزا کلارک نتوانست ویل را متقاعد کند که به موسسه خودکشی نرود و ویل نوبتی را در آن موسسه که در سوییس بود رزرو کرد. همچنین از لوئیزا درخواست کرد که همراهش به سوییس برود.

لوئیزا کلارک عصبانی و ناراحت از پافشاری ویل بر تصمیمش دیگر نتوانست زمان باقی مانده تا سفر سوییس را پیش ویل بماند ولی در نهایت برخلاف مخالفت پدر و مادرش به سوییس رفت و لحظات آخر زندگی ویل را با او سپراند.

خلاصه کتاب شازده کوچولو

تحلیل کتاب من پیش از تو

کتاب من پیش از تو تحول و تغییرات زندگی لوئیزا کلارک را قبل و در هنگام ملاقات  با ویل ترینر را نشان می دهد. همانطور که از نام کتاب ، من پیش از تو، مشخص است من (لوئیزا) پیش و پس از ملاقات با تو(ویل ترینر) شخص متفاوتی خواهد شد. نام کتاب، من پیش از تو، را نیز می توان گونه ای دیگر تحلیل کرد. به این صورت که من ( ویل ترینر) خودش را پیش تر و در اولیت نسبت به تو ( لوئیزا کلارک) قرار داده و در نهایت بر خلاف خواسته ی لوئیزا به خواسته ی خودش عمل کرده است. البته با توجه به نام جلد بعدی من پیش از تو با نام من پس از تو، تحلیل اول دقیق تر است. در طول داستان، کیفیت زندگی لوئیزا تغییر می کند. او با خودش و دنیای اطرافش بیشتر آشنا می شود. به لطف ویل که خود در آستانه مرگ است بیشتر زندگی می کند. دست به کارهایی می زند که قبلا انجام نداده است. با خودش روراست تر و صادق تر می شود.

نام ویل در انگلیسی به معنی اراده است که بی ربط به شخصیت او در داستان نیست. ویل در تمام زندگی خود با اراده “زندگی” کرده بود و پس از تصادف هیچ چیز، حتی علاقه اش به کلارک باعث نشد که ارده اش برای مردن تضعیف شود.

از دیگر سمبل های داستان، هزارتوی درون کاخ است که در آن جا به لوئیزا تعرض می شود. زندگی او، از همان موقع در یک هزارتو گیر می کند. هیچ پیشرفتی ندارد، از تغییر بیزار است و به جایی نمی رسد. ویل کسی است که لوئیزا را از هزارتو بیرون آورده و راه نجاتش می شود.

جملات زیبای کتاب من پیش از تو

  • میدونی؟ تنها به کسی می توان کمک کرد که خودش بخواهد. (آلیسیا-فصل 4)
  • من صد و هفتاد روز وقت داشتم که او را راضی کنم که دلیلی برای زندگی کردن دارد. (لوئیزا-فصل 10)
  • تو تنها چیزی هستی که باعث میشی بخواهم صبح ها از خواب بیدار شوم. ( ویل ترینر-فصل 18)
  • این برای من کافی نیست.این زندگی نیست که من میخواستم. (ویل ترینر-فصل 23)
  • تو نمی توانی مردم را وادار کنی که آن چیزی که هستند را تغییر دهند. (برنارد کلارک-فصل 25)
  • وقتی وارد دنیای جدیدت شوی، اولش کمی احساس ناراحتی خواهی کرد. آدم ها وقتی از منطقه امن خودشان بیرون می آیند، همیشه احساس سر درگمی می کنند.( نامه ویل ترینر-فصل 28)
  • جسورانه زندگی کن، در زندگی ات شجاعت به خرج بده، تلاش خودت را بکن. .( نامه ویل ترینر-فصل 28)

دیدگاه خود را درباره‌ی خلاصه کتاب من پیش از تو با ما و دیگر کاربران به‌اشتراک بگذارید. به‌طور خلاصه داستان من پیش از تو را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

خوانندگان محترم می توانید مقالات نوشته شده خود و یا عکس هایی که با کتاب در منظره های مختلف گرفتید را ارسال کنید تا با نام خودتان در مجله اینترنتی کتاب خوب منتشر شود

منبع عکس : کافه بوک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *