خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

22 - خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

در این مقاله ابتدا خلاصه کتاب جای خالی سلوچ آورده شده و در ادامه بعد از آوردن نحوه صحیح تلفظ اسامی شخصیت های داخل داستان ، به معرفی هر یک از شخصیتها پرداخته ایم و سپس نقدی بر کتاب نوشته شده است

خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

داستان کتاب در روستایی به نام زمینج و با رفتن سلوچ اغاز می شود ، مردی که شغلش گچ کاری و تنورسازی و مغنی گری است ولی نمی تواند برای خود کاری پیدا کند و برای تهیه مایحتاج زندگی و سیر کردن شکم اعضای  خانواده به سختی افتاده و این اواخر نیز از سالار عبدالله ( یکی از شخصیت های کتاب ) مقداری پول قرض می کند.مردی که در نهایت به علت خرد شدن غرور مردانه اش در یک  صبح روز زمستانی خانواده را رها کرده و ناپدید می شود. بعد رفتن سلوچ مرگان می ماند با چندین بچه بزرگ کوچک به نام های عباس، ابروا و هاجر به همراه قرض و بدهی های که از زمان سلوچ  باقی مانده ، بدهکارانی که به ظروف مسی خانه مرگان نیز رحم نمی کنند .

مرگان با رفتن سلوچ  در میان آشنایان و همسایه ها غریب می ماند و مورد هجوم نگاه و نیت های ناپاک آنها قرار می گیرد .  زنی که برای تهیه خرج و مخارج زندگی سختی های بسیاری می کشد و از انجام هیچ کاری دریغ نمی کند و به کارهای همانند گچ کاری و … که بسیار طاقت فرسا هستند تن می دهد . او برای مدیریت کردن دخل و خرج زندگی می خواهد فرزندان را به کار جمع آوری هیزم  و فروش آن مشغول کند ولی عباس پسر بزرگ خانواده ، که با رفتن پدر حس رهایی از بند پیدا می کند ، تن به کار نمی دهد و وقت خود را صرف قماربازی و خوش گذردانی و تن پروری می کند. پسر کوچکتر یا همان ابروا  با اینکه قد و قواره ی کوچکی دارد ولی کاری تر از برادر بزرگترش است و در خرج و مخارج به مادر کمک می کند و سختی زندگی را همراه مادر و خواهرش به دوش می گیرد .

علی گناو همسایه مرگان که مردی میانسال است در اثر صحبتهای زن قبلی اش ، مادرش را از خانه بیرون می کند و مادرش در اثر زندگی در خرابه از دنیا می رود ، او که زنش را مقصر مرگ مادرش می داند ، زنش را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده به طوری که زنش علیل می شود. علی گناو در فکر ازدواج مجدد است به همین دلیل پیشنهاد ازدواج با هاجر که دختری نوجوان است را به مرگان می دهد ولی مرگان به شدت با این درخواست علی گناو مخالفت می کند ولی علی گناو با صحبت هایی همچون اینکه خانواده مرگان احتیاج به یه بزرگتر دارد تا از انها مراقبت کند و قول یافتن کار برای  عباس و ابروان ، رضایت مرگان را جلب می کند . سرانجام علی گناو ، هاجر را به عقد خود در می آورد و هاجر به جای ازدواج با پسر دلیری که از اعماق وجود دوستش داشت، مجبور می شود زن دوم علی گناو میانسال شود.بعد ازدواج ، علی گناو ابروان را در حمام عمومی خود مشغول می کند و عباس را شتربان شترهای پسر عموی خود می کند .

Capture 2 - خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

در ادامه داستان مسئله انقلاب سفید و تقسیم اراضی پیش می آید که بزرگان روستا و کدخدا قصد خرید و یکپارچه سازی زمینی به نام خدا زمین را در سر می پرورانند ، تا بتوانند از دولت وامی گرفته و در کل خدا زمین پسته پرورش دهند .این زمین در گذشته به چندین قسمت تقسیم شده و در اختیار رعیت آن روستا قرار گرفته بود ولی کدخدا و بزرگان روستا سهم هریک از اهالی را از آنها خریداری میکنند ولی مرگان با فروش زمین خود مخالفت کرده و تن به فروش زمین خویش نمی دهد ولی کدخدا و بزرگان روستا از طریق پسران و داماد مرگان زمین را از چنگ مرگان خارج می کنند . آنها دو دانگ زمین را از عباس می خرند و دو دانگ دیگرش را از ابروان با دادن وعده های همچون استخدام او به عنوان راننده تراکتوری که قرار است زمین های پسته را شخم بزند ، خریداری می کنند . یک دانگ دیگر که سهم هاجر است را نیز از طریق شوهر هاجر خریداری می کنند . تنها یک دانگ از زمین برای مرگان باقی مانده که آن یک دانگ هم به زور پسرش تحت مالکیت بزرگان روستا قرا می گیرد

در نهایت در خدا زمین نهال پسته کاشته می شود و ابروان نیز راننده تراکتور می شود ولی بعد از مدتی ،یکی از شرکا به نام میرزا حسن وامی که از دولت گرفته شده بود را اختلاس کرده و ناپدید می شود . در اثر این اختلاس ، ابروا نیز که راننده تراکتور باغ پسته بود بیکار می شود .

عباس که به شغل شتربانی مشغول است در یک روز  مورد حمله ی شتری قرار میگیرد و برای فرار از مهلکه خود را به درون چاهی می اندازد . چاهی که در آن دو مار افعی نیز بودند و در اثر ترس از این دو مار و شتری که به او حمله کرده بود تمام موهایش سفید می شود ، به گونه ای که بعد این اتفاق دیگر نتوانست کار شتربانی را ادامه بدهد و خانه نشین شد.

سرانجام داستان بدین صورت است که برادر مرگان که نامش مولا امان است ، به مرگان می گوید که سلوچ را در شاهرود دیده است . مرگان حرف برادرش را باور میکند . و نزد عباس رفته و به او می گوید که به همراه ابروا ، تصمیم به مهاجرت از روستا گرفته اند . عباس از مادر دو خواسته دارد، اول اینکه هراز چندگاهی برایش پول بفرستد و دوم اینکه ، در صورت دیدن سلوچ ،از او کاغذی بگیرد که سلوچ در آن کاغذ ، خانه روستا را به نام عباس زده باشد .

مرگان از همه چیز خود ، حتی عباس و هاجر می گذرد و با پسر دومش ابروا راهی می شوند که در راه سلوچ را می بینند

معنی و تلفظ صحیح اسامی شخصیت های داستان

  • سلوچ به معنای کوچ سالیانه ای است که عشایر در مناطق کوهستانی انجام می دهند ، در واقع سلوچ ترکیبی از دو کلمه سال و کوچ می باشد یعنی سلوچ = سال + کوچ . این اسم با توجه به حضور سلوچ در پایان داستان اسم با معنایی به نظر می رسد
  • مرگان – برای تلفظ صحیح کسره زیر میم گذاشته شود – در فرهنگ کرمانجی منطقه خراسان، به معنای کشنده شکار یا مرگ آفرین برای شکار است .البته محمود دولت آبادی در مورد نام مرگان می گوید :

زمانی که کودک بوده از پدر و مادر خود و گهگاهی از دیگران نام مرگان را می شنیده ، پدرش معتقد بود که مرگان به معنای کشنده شکار است .و این نام در ذهن کودکانه دولت آبادی تاثیری ویژه گذاشته بود و هرگاه در گفتگوها در مورد توانایی زن صحبت می شد ، در نظرش، مرگان یک نام که در برگیرنده همه توانایی ها بود، می آمد

  • زمینج : نام روستایی که که اتفاقات داستان در آن رخ می دهد . محمود دولت آبادی در مورد انتخاب نام زمینج برای روستا می گوید

زمینج اسمی غیر واقعی است که از ترکیب کلمه زمین با حرف ج ایجاد شده( زمین + ج )، علت افزودن حرف جیم هم به خاطر ایجاد یک حالت گیرایی در آن است ، همانند کلمات چنگک و قلاب

  • ابروا : نویسنده کتاب در مورد می گوید :

معمولا برخی اسامی به قرینه اسم واقعی شخص برای او ساخته می شود و معمولا برخی اشخاص با توجه به رفتار و قد وقواره هر فرد ، برای او لقب هایی می سازند ، همانند شخصیت عباس در این داستان که بعد از افتادن در چاه ،به او لقب پشمال داده می شود. ابروا هم از این دست اسامی است .نویسنده گمان می برد که اسم واقعی ابروا ، ابراهیم باشد

0 تا 100 خلاصه کتاب شازده کوچولو به همراه نقد و پیام های کتاب برای زندگی

The Best Coffee Table Books of All Time Hachette Book Group Featured Image - خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

شخصیت های داستان

شخصیت هایی که در داستان جای خالی سلوچ حضور دارند عبارت اند از  : سلوچ، مرگان، عباس، ابراو، هاجر، مولا امان، علي گناو،سالار، كربلايي دوشنبه و …

  • سلوچ : شوهر مرگان و پدر عباس و ابروا و هاجر است که به علتی نامعلوم – البته با جلو رفتن داستان علت این ناپدید شدن تا حدودی روشن می شود – ناپدید می شود،سلوچ در داستان به صورت مستقیم حضور ندارد ولی از روی  ماجراهایی که در طول داستان اتفاق می افتد می توان به شخصیت سلوچ پی برد
  • مرگان : مادر خانواده است که در زمان ناپدید شدن شوهرش دشواری های زندگی به گردن او می افتد و سعی می کند برای فرزندان خود شغلی دست و پا کند تا در تامین هزینه های روزمره کمک خرج او شوند . سختی های تامین معاش از یک طرف و حرف و حدیث های اهالی بد نظر روستا از طرف دیگر موجب آزردگی خاطر مرگان و فرزندانش می شود ، البته ناگفته نماند مرگان و فرزندانش به شنیدن این حرف و حدیث ها عادت کرده اند و گاهی با شنیدن این صحبت ها به سادگی از کنار آن عبور می کنند
  • عباس : پسر بزرگ خانواده که به گونه ای شخصیت منفی داستان نیز می باشد . عباس بعد از ناپدید شدن پدر ، نه تنها کمکی به اهالی خانواده نمی کند بلکه با قماربازی و دزدی هایش، باری بر بارهای اعضای خانواده می افزاید و بعد از اتفاقی که در اثنای داستان برایش می افتد به یک انسان گدا صفت تبدیل می شود که چشم از اندک امکانات مانده برای خانواده نیز بر نمی دارد
  • هاجر : دختر مرگان و سلوچ، با اینکه سن و سال کمی دارد برخلاف میل باطنی به عقد علی گناو میانسال در می اید.
  • کربلای دوشنبه : پیرمردی که به دیگران پول قرض می دهد و در عوض از انها سود می گیرد ، مدتیست عروسش او را از خانه بیرون کرده و جایی برای زندگی ندارد ،به همین دلیل، هم سفره ی خانواده مرگان می شود . البته بعد از مدتی ابروا او را از خانه بیرون می کند

نقد ادبی کتاب

  • نویسنده به گونه ای فضای تیرآلود و سیاه حاکم بر داستان را توصیف می کند که خواننده گمان می کند نویسنده کتاب در تمامی فراز و نشیب های داستان حضور داشته است و از نزدیک ناظر اتفاقات داستان بوده.
  • در متن کتاب از واژه های محلی منطقه خراسان استفاده شده که به نظر نویسنده از انها به صورت تعمدی در داستان استفاده کرده است

پایان کتاب جای خالی سلوچ

دو پایان برای داستان قابل تصور است که در ادامه هر دو را اورده ایم

پایان اول (امیدبخش ترین پایان) : در هنگام خروج مرگان و ابروا از روستا ، مرگان سلوچ را می بیند که به روستا برگشته است

پایان احتمالی دوم : مرگان و ابروا هنگام ترک روستا با جنازه سلوچ که در قنات افتاده روبرو می شوند . با فرض این پایان علت غیبت سلوچ، افتادن او در چاه می باشد که منجر به مرگش شده بود

شناسنامه کتاب

  • نویسنده: محمود دولت آبادی
  • انتشارات: چشمه
  • شابک: 978-964-6194-26-7

تهیه کتاب

برای خرید کتاب روی لینک روبرو کلیک کنید : خرید کتاب جای خالی سلوچ

5 دیدگاه برای “خلاصه کتاب جای خالی سلوچ”

  1. تا قسمتی که هاجر عروس شد و عباس ناقص شد رو دقیق خوندم. بعد از اون از بس که ماجرا و داستان تلخ و غمگین و زهراگین بود نتونستم ادامه بدم. احساس شدید درد و رنج نذاشت ریز به ریز بخونم. داستان پر بود از سختی و بی رحمی و ناکامی……..
    قلم نویسنده به شدت قوی مناظر لحظه ها دقیقا روشن و ………. رمان زیبا و تاثیر گذاری بود به شدت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *