خلاصه کتاب جنایت و مکافات
رودیون رومانوویچ راسکلنیکف ، دانشجویی ترک تحصیل کرده که در یک اتاق کوچک در ساختمانی در سن پترزبورگ زندگی می کرد. با اینکه خوش چهره، مغرور و باهوش بود اما مریض بود، لباس های ژنده ای می پوشید، پولی نداشت و دائم با خودش صحبت می کرد. او تصمیم داشت که به جنایتی دست بزند که در اوایل داستان ماهیت این جنایت معلوم نبود. برای برنامه ریزی این جنایت به خانه پیرزن نزول خواری رفت که قبلا در گرو انگشتری از او نزول گرفته بود. در خانه پیرزن علاوه بر گرو گذاشتن ساعت جیبی قدیمی، سعی داشت که محیط انجام جنایت را بررسی کند.
او که خودش از فکر انجام جنایت متعجب شده بود به میخانه ای رفت. در میخانه با مردی به نام مارملادوف آشنا می شود. مارملادوف که در گذشته کارمند دولت بوده است اکنون بی کار شده و از خانه فرار کرده است. دختر چهارده ساله اش، سونیا، برای تامین هزینه های خواهر و برادر های ناتنی اش و پدر و همسر پدرش مجبور به تن فروشی شده و نمی تواند به عنوان یک روسپی با آن ها زندگی کند. راسکلنیکف ، مارملادوف را تا خانه اش همراهی می کند و متوجه اوضاع بد خانواده آن ها می شود.
روز بعد راسکلنیکف نامه ای از مادرش دریافت کرد. در نامه نوشته شده بود که خواهرش با یکی از مقامات دولتی به نام لوژین نامزد کرده و قرار است که به سن پترزبورگ نقل مکان کنند. در میخانه ای شنید که دانشجویی می گفت دنیا بدون ایوانووا، همان پیرزن نزول خور، جای بهتری خواهد بود. در خیابان نیز شنید که فردای آن روز، ایوانووا در خانه اش تنها خواهد بود. روز بعد او تبری پیدا کرد به خانه ی ایوانووا رفت و او را کشت. زمانی که به دنبال پول خانه را زیر و رو می کرد، خواهر ایوانووا برای دیدن ایوانووا به خانه اش رفت. راسکلنیکف که درمانده بود خواهر ایوانووا را نیز کشت. او به سختی بدون اینکه دیده شود از خانه ی پیرزن فرار کرد و به خانه اش پناه برد.
روز بعد احضاریه ای از پلیس دریافت کرد. وقتی که راسکلنیکف در اداره پلیس حاضر شد، متوجه شد که احضاریه ربطی به قتل پیرزن نداشته و دلیل احضاریه آن است که صاحب خانه می خواسته پولش را از راسکلنیکف پس بگیرد. در مکالمه ای که با پلیس داشت در مورد قتل پیرزن صحبت شد و راسکلنیکف غش کرد. این اتفاق پلیس را به او مشکوک کرد. زمانی که راسکلنیکف به خانه اش برگشت، اموالی که از پیرزن دزدیده بود را در یک حیاط، زیر سنگی دفن کرد. او با دوستش رازومیخین دیدار کرد و دعوت به کار او را رد کرد. پس از بازگشت به خانه، به خوابی عمیق و کابوس وار رفت. پس از چهار روز تب و هذیان گفت از خواب بیدار شد و متوجه شد که خدمتکار خانه و رازومیخین در طی این چهار روز از او مراقبت می کردند. همچنین متوجه شد که یک دکتر و یک کارآگاه پلیس جوان به دیدن او آمده بودند. همه ی آن ها متوجه شده بودند که هر بار که به ماجرای قتل پیرزن نزول خوار و خواهرش اشاره می شود، راسکلنیکف بسیار ناراحت می شود.
یک شب در راه برگشت به خانه، راسکلنیکف به مارملادوف بر میخورد که توسط یک گاری زیر گرفته شده است. او مارملادوف را به خانه اش می برد و مارملادوف در آن جا فوت می کند. در خانه ی مارملادوف برای اولین بار سونیا، دختر مارملادوف را می بیند و بیست روبلی که از مادرش گرفته بود را به سونیا می دهد. زمانی که راسکلنیکف همراه با رازومیخین به خانه اش بازگشت و دید که مادر و خواهرش، دونیا، برای ملاقات او به خانه اش آمده اند ،غش کرد. پس از به هوش آمدن با عصبانیت آن ها را از خانه اش بیرون کرد و از دونیا خواست که با لوژین ازدواج نکند. فردای آن روز رازومیخین که در همان مدت کم شیفته ی دونیا شده بود، اوضاع روحی راسکلنیکف را برای مادر و خواهرش توضیح داد و همه با هم به دیدن راسکلنیکف رفتند. راسکلنیکف که از رفتار دیشبش شرمنده بود از آن ها معذرت خواهی کرد ولی باز بر مخالفتش با ازدواج دنیا و لوژین اصرار ورزید. دنیا از راسکولنیکف خواست که با هم به دیدار لوژین بروند. از سوی دیگر سونیا به دیدار راسکولنیکف آمد و او را به مراسم خاکسپاری پدرش دعوت کرد. زمانی که سونیا آن جا را ترک می کرد یک مرد او را تعقیب می کرد. آن مرد سویدریگایلوف، کارفرمای دونیا بود که جذب سونیا شده بود.
راسکلنیکف به بهانه ی بازپس گرفتن امانت هایی که در گرو پیرزن داشت نزد مسئول پرونده قتل پیرزن، پتروویچ ، رفت. راسکلنیکف احساس می کرد که پتروویچ به او مشکوک است و سعی دارد گفت و گو را طوری هدایت کند که بتواند راسکلنیکف را به تله بیاندازد. زمانی که راسکلنیکف به خانه برگشت متوجه که مردی برای ملاقات به خانه او رفته بوده است. او مرد را در خیابان پیدا کرد و مرد راسکلنیکف را قاتل خواند. سویدریگایلوف، کارفرمای سابق دونیا به دیدن راسکلنیکف رفت و مبلغ هنگفت ده هزار روبل را به راسکلنیکف پیشنهاد داد.او به دونیا علاقه مند بود و از نظر او نامزدی دنیا و لوژین باید بهم می خورد چون لوژین لیاقت دختری مثل دونیا را نداشت. او ادعا می کرد که همسر فقیدش سه هزار روبل را به میل خودش برای دونیا گذاشته است. زمانی که سویدریگایلوف ادعا که روح همسر فقیدش را می بیند، راسکلنیکف شک کرد که سویدریگایلوف دیوانه است. راسکلنیکف به همراه رازومیخین برای دیدن مادرش، دونیا و لوژین به رستورانی رفت. لوژین که متوجه شد راسکلنیکف برخلاف رضایت او به این دورهمی آمده است ناراحت شد. آن ها در مورد پول هنگفتی که به دونیا پیشنهاد شده صحبت کردند. لوژین و راسکلنیکف با هم درگیر شدند که در طی آن درگیری لوژین به همه حاضران از جمله مادر دونیا و دونیا بی احترامی کرد. دونیا نامزدی خود را با لوژین بهم زد و از او خواست که آن جا را ترک کند. همه از خروج لوژین خوشحال شدند. پس از آن رازومیخین در مورد برنامه اش برای آینده صحبت کرد اما راسکلنیکف جو را خراب کرده و گفت که دوست ندارد هیچ یک از آن ها را ببیند و از آن جا بیرون رفت. رازومخین راسکلنیکف را تا راه پله دنبال کرد و بدون رد و بدل هیچ سخنی متوجه شد که مقصر پرونده قتل پیرزن نزول خوار، راسکلنیکف است. رازومیخین نزد دونیا و مادرش بازگشت و به آن ها اطمینان داد که هر چه پیش آید، از آن ها حمایت می کند.
مقاله روبرو را نیز توصیه میکنیم بخوانید : خلاصه داستان شازده کوچولو
راسکلنیکف به دیدن سونیا رفت و متوجه شد که سونیا دوست یکی از مقتولان پرونده، خواهر پیرزن نزول خوار بوده است. او از سونیا خواست که قسمتی از انجیل که در آن عیسی لازاروس را زنده می کند را برایش بخواند. در همین هنگام سویدریگایلوف از خانه همسایه استراق سمع می کرد و صحبت های آن ها را می شنید.
صبح روز بعد راسکلنیکف برای ارائه دادخواست رسمی برای دریافت وسایل گرو گذاشته اش، در اداره ی پلیس با پتروویچ دیدار کرد. در این دیدار باز هم راسکلنیکف حس می کرد که پتروویچ سعی دارد او را به تله بکشاند. او عصبانی شده و به پتروویچ گفت که بازی روانشناسی اش را تمام کند. در اوج دعوای پتروویچ و راسکلنیکف ، نیکولای، کارگری که به اتهام قتل در بازداشت بود، به اتاق آمده و به انجام قتل اعتراف کرد. در راه رفتن به مراسم یادبود مارملادوف، راسکلنیکف با مرد عجیبی که او را قاتل خوانده بود ملاقات کرد. او متوجه شد که آن مرد ناشناس اطلاعات کمی در مورد قتل دارد.
صحنه به اتاق لوژین و هم اتاقی اش، لبزیاتنیکف تغییر می کند. لوژین که راسکلنیکف را مقصر به هم خوردن نامزدی اش با دونیا می دانست درمورد نفرتش از او با لبزیاتنیکف صحبت کرد. با اینکه او نیز به مراسم یادبود مارملادوف دعوت بود، اما تصمیم داشت که به آنجا نرود. در عوض سونیا را اتاقش دعوت کرد و به او ده روبل داد. مراسم یادبود مارملادوف به خوبی پیش نرفت. لوژین وارد مراسم شد و ادعا کرد که سونیا صد روبل از او دزدیده است. سونیا ادعای او را رد کرد ولی یک اسکناس صد روبلی در جیب او پیدا شد. لبزیاتنیکف وارد اتاق شده و می گوید که لوژین بدون اطلاع سونیا این پول را در جیب او انداخته و راسکلنیکف توضیح می دهد که احتمالا قصد لوژین آن بوده است که سونیا را بی اعتبار کند. پس از این حادثه لوژین مراسم را ترک می کند و دعوایی بین کاترینا، نامادری سونیا و خانم صاحب خانه شکل می گیرد.
بعد از شام راسکولنیکف به اتاق سونیا می رود و اعتراف می کند که قاتل است. سونیا در یک صحبت طولانی در مورد انگیزه های او برای قتل می پرسد. ناگهان لبزیاتنیکف وارد شده و می گوید که کاترینا دیوانه شده است. کاترینا کودکانش را در خیابان به صف کرده بود و میخواند و درخواست پول می کرد. او پس از درگیری با پلیس غش کرد و بلافاصله پس از بازگشت به اتاقش، فوت کرد. سویدریگایلوف گفت که می تواند هزینه دفن و کفن او و بزرگ کردن بچه ها را متقبل شود. همچنین به راسکولنیکف گفته که می داند او قاتل است.
پتروویچ به دیدار راسکولنیکف رفت. او گفت که باور دارد راسکلنیکف قاتل است و اعتراف نیکولای را باور نمی کند، با این حال مدارک کافی برای اثبات گناهکار بودن راسکلنیکف ندارد. او راسکلنیکف را ترغیب می کند که اعتراف کند تا مجازات کمتری در پیش داشته باشد. سویدریگایلوف که هنوز دنیا را دوست داشت با یک دختر شانزده ساله نامزد کرده بود ولی از بی علاقگی او نسبت به خودش مطمئن شد و در نهایت خودکشی کرد. راسکلنیکف ، خبر خودکشی سویدریگایلوف را زمانی شنید که به اداره ی پلیس برای اعتراف به قتل رفته بود. به دلیل اعتراف به قتل او به هشت سال کار سخت در سیبری محکوم شد. سونیا به شهری نزدیک زندان مهاجرت کرد تا بتواند راسکلنیکف را هر از گاهی ملاقات کند. رازومیخین و دنیا ازدواج کردند و در نهایت راسکلنیکف که قلبش پر از عشق سونیا شده بود، از ارتکاب به قتلش پشیمان شد.
معرفی شخصیت های اصلی کتاب جنایت و مکافات
راسکلنیکف:
تقریبا می توان گفت که راسکلنیکف یک فرد دو شخصیتی است. گاهی به گونه ای عمل کرده و گاهی دقیقا برعکس آن عمل می کند. بهترین تعریف از شخصیت او را در فصل دوی بخش سوم می خوانیم که رازومیخین اوضاع روحی راسکلنیکف را برای دونیا و مادرش توضیح می دهد: من یک سال و نیم است رودیا را می شناسم. جوانی است عبوس، گرفته، مغرور و پر افاده. تازگی ها تا حدی بدگمان و مالیخولیایی هم شده. دوست ندارد احساساتش را بروز دهد. ترجیح می دهد سنگدل و بی رحم جلوه کند اما احساسات خودش را بروز ندهد. اما مواقعی هم هست که مالیخولیایی نیست. اما سرد و بی عاطفه است، درست مثل اینکه دوتا آدم با خصیصه های صد در صد مخالف هم در وجودش زندگی کنند و به نوبت جای هم را بگیرند.
سونیا :
او شخصیتی فروتن و مطیع است. کاراکتر سونیا، به رستگاری راسکلنیکف کمک می کند. او برای این رستگاری تلاشی نمی کند بلکه هرگاه که راسکلنیکف به کمک نیاز داشته باشد، در دسترس است.
سویدریگایلوف:
سویدریگایلوف نماد انسان هایی است که تنها هدف زندگیشان رسیدن به اهداف نفسانی است. او آنقدر به این اهداف اهمیت می دهد که از دست زدن به راه های عجیب و غریب برای رسیدن به آن خواسته ها، ابایی ندارد. او و افراد مثل او فکر می کنند که دنیا اساسا یک مکان شیطانی است و برای هماهنگ بودن با آن باید شر بود.
پتروویچ:
بر خلاف سویدریگایلوف که برای امیال خود زندگی می کند، هدف کاراکتر پتروویچ ساختن دنیای بهتر است. او باور داشت که روسیه به کشوری بزرگ و قدرتمند تبدیل خواهد شد و جهان را وارد دوره ای خواهد کرد که همه چیز بر اساس درک متقابل و عشق باشد. از این رو انتظار دارد که کسانی که پتانسیل فکری دارند در خدمت رسیدن به این آرمان باشند.
جملاتی از کتاب جنایت و مکافات
- من که می گویم مردم بیشتر از هرچیز از این وحشت دارند که قدم تازه ای بردارند یا حرف تازه ای بزنند.
- فقر جرم نیست. این یک حقیقت مسلم است. البته فبول دارم که میخوارگی هم فضیلت نیست و این یک حقیقت مسلم تر است.اما استیصال، آقا، استیصال مزمن و ریشه دار، این دیگر جرم است. فقیر که باشید، باز می توانید اصالت فطری خودتان را حفظ کنید، اما مستاصل که باشید هیچ کاری از دستتان ساخته نیست.
- کسی که به دنبال دو تا خرگوش بدود، به هیچ کدام نمی رسد.
- هرکس بهتر بتواند خودش را فریب بدهد، خوش تر زندگی می کند
مشخصات کتاب
نام انگلیسی : Crime and Punishment
نویسنده : فیودور داستایفسکی
دیدگاه خود را دربارهی خلاصه داستان جنایت و مکافات با ما و دیگر کاربران بهاشتراک بگذارید. بهطور خلاصه کتاب جنایت و مکافات را چگونه ارزیابی میکنید؟
منبع عکس : کافه بوک
5 دیدگاه برای “کتاب جنایت و مکافات”
کتابیست عبرت انگیز
به همه علاقمندان کتاب توصیه اش میکنم
به شخصه از مطالعه اون لذت بردم
جز صد کتاب برتر تاریخ باید باشه به نظرم
کلا داستا یوفسکی نویسنده ی بزرگی هستش
کتابی تحسین بر انگیز بود
ممنون بابت خلاصه کتاب جنایات و مکافات
کتابی فوق العاده از یک نویسنده فوق العاده
حسابی وارد داستان کتاب شده بودم
بهتون تبریک میگم بابت کتابهای خوبی که معرفی می کنید
من از آقای داستایوفسکی کتابهای ابله و قملر باز رو خوندم
شنیدم که میگن بهترین اثرش اول کتاب برادران کارامازوف و سپس جنایات و ماکافات هستش
به نظرم شخصیت های داستان نرمال نیستن
شاید این عقیده من باشه و دیگران با این عقیده مخالف باشن
ولی داستان کششی همراه خودش داره که دوست داری کتاب رو مطالعه کنی و به آخر برسونی
برعکس داستایوفسکی اقای تولستوی هستش یعنی در کتابهای آقای تولستوی شخصیت و روال داستان کاملا نرمال هستش و آدم از خوندن کتاب خسته میشه . من این خستگی رو در مطالعه کتاب آناکارنینا تولستوی احساس کردم
داستایوفسکی نویسنده مورد علاقه بنده هستش
شخصیت پردازی های کتابش همشون خاص و یونیک هستن
نویسنده 6 رمان بسیار معروف داره و بسیار هم عمیق هستن
این کتاب انسان رو از لحاظ روانشناسی و فلسفه زندگی تحلیل میکنن